بیگ بنگ

مادر جان به نظرم با آمدن تو ما شاهد "بیگ بنگ " زندگی خود خواهیم بود!من واقعا با همه وجودم دارم این اتفاق بزرگ را حس می کنم.

دارم فکر می کنم که چقدر مسئولیتم بیشتر خواهد شد.باید خیلی کار ها بکنم.مثلا این که تاریخ بیشتر بخوانم ، اطلاعاتم را بیشتر کنم درباره همه چیز.میدانی مادر جان ، عزیزکم ، باید بتوانم جواب سوالاتت را بدهم! وقتی آموزشت را شروع کنم چقدر باید بیاموزم ، چقدر لذت بخش است است که خیلی چیز را با تو یاد بگیرم ، چقدر عالی است.

دارم یاد می گبرم که زمانم را مدبریت کنم.نظم را بیشتر اجرا کنم.هر چیزی را که به ذهنم می آید همان لحظه اجرا کنم و به قول آن نویسنده خوب "قورباغه ام را قورت بدهم".

خدایا سپاسگزارم بابت این تغییر بزرگ.

مادر جان مطمئن هستم که با آمدنت من آدم بهتری خواهم شد و آرزو می کنم که من و تو و پدرت بنده های خوبی برای خداوند باشیم و خانواده خوبی برای هم.

دانتون ابی

چند وقتی است که دیدن سریال " down town abbey" را شروع کرده ام و واقعا تبدیل شده یه یک سرگرمی خیلی عالی و مفید.اگر خاطرات کودکیت با رمانهای "جین آستین " گره خورده باشد و از آداب و رسوم انگلیسی ها لذت برده باشی قطعا از این سریال خوشت خواهد آمد.

"دانتون" درباره یک خانواده اشرافی دهه 1918 است که در کاخ رویایی خود در روستایی مجاور لندن زندگی می کنند.سریال جنبه های قوی زیاد دارد از فیلمنامه قوی گرفته تا بازی های فوق العاده بازیگران.داستان به شدت گیراست و جذاب.

روی هم رفته انگلیسی های آداب دان در این سریال بسیار نجیب و با اصالت به نمایش در می آیند.(کما این که به نظرم مردمان بدی نباشند واقعا).عشق بسیار زیبا دیده می شود.یک انگلیسی نجیب و با اصالت هرگز به زنش خیانت نمی کند.اصول اخلاقی تا جایی که ممکن است رعایت می شود و چنانچه رعایت هم نشود نتایج اخلاقی آن به نمایش در می آید.

خلاصه این که دانتون تابلوی زیبایی است از تاریخ انگلیس از سال 1918(همزمان با غرق شدن تایتانیک) تا جنگ جهانی اول و سالهای بعد از آن.

روزهای زیبا

مادری خیلی زیباست.نعمت خدا را برای خودت با همه وجود لمس میکنی.دوست داری زودتر ببینی اش.از طرفی یک دفعه ترسی در دلت می افتد که نه صبر می کنم خدایا..یک وقت گوش به حرفم ندهی و زود به دنیا بیاید!!!

خلاصه که داستانی داری با خودت ، ذهنت ، خدا و همه کائنات.

وقتی بارداری، بیم و امید بیشتر کلماتی است که برایت معنی می شود و تو تبلور این لغات را در همه جا می بینی.

روز های زیبایی هستند این روزها..دلم می خواهد خوش باشم و با انگیزه..هر چند واقعا کم کم حرکت کردن هم برایم سخت شده..ولی میدانم که زود گذر است این روزها و لحظه ای که "پویان" عزیزم را در آغوش بگیرم خوشبخت ترینم!

خدایا سپاس.

عزیز مادر

مامان جان..پسر خوبم..دوست دارم برات بنویسم..فقط برای تو عزیزم.روزهای خیلی خوبی هستند این روزها و بهتر هم در راهند به امید خدا.

پویان جان..واقعا نمی دونم بعد از اومدن تو چه اتفاقی تو زندگیم میفته..ولی میدونم که یه نقطه عطفه..شاید دیگه قبل از به دنیا اومدنت رو یادم نیاد..درست مثل ازدواج ، بعضی وقت ها حس میکنی زندگیت از همونجا شروع شده.

عزیز دلم..خیلی دوست دارم که یه مادر خوب برات باشم..چیزی که آرزوشو دارم..خدا همه نعمت هاش رو با دادن تو به ما تموم کرد..ازش میخوام که این لطف رو در حق ما بکنه که پدر و مادر خوبی برای تو باشیم عزیزکم..

فرزند..کودک..خدا..نعمت..رحمت

همه این کلمات با هم یک دفعه روی سرت خراب می شود..این که واقعا چه اتفاقی دارد می افتد؟! تو داری مادر می شوی؟!!واقعا داری مادر می شوی..

پسر خوبم..پویان عزیزم..عاشقانه ذوستت دارم..چند ماهی مانده که روی ماهت را ببینم..و این چند ماه قطعا در زندگی من چیزی بیش از زندگی است..ورای تمام کلماتی که می شناسم..حس غریبی است این روزها..خیلی غریب.

دوباره این جا را شروع می کنم و قطعا تنها انگیزه من برای دوباره نوشتن تو هستی پسرم.