ایران

 

چند روز پیش کتاب "استاد عشق" رو از یک همکار خوب گرفتم که بخونم..این کتاب درباره زندگی پرفسور حسابی دانشمند صاحب نام ایرانه..زندگی ایشون...دوران کودکی سختشون و تلاشهایی که برای رسیدن به اهدافشون کردن بسیار جالب و تامل برانگیزه..یه قسمت از کتاب می پردازه به دورانی که آقای دکتر حسابی برای نظریه ای که زیر نظر انیشتین دارن روش کار می کنند..در یک آزمایشگاه بسیار مجهز و با امکانات زیاد مشغول به کار هستند..و یک روز با راه رفتن بر روی سنگریزه های محل زندگیشون به یاد خانه دوران کودکی خود می افتند و تصمیم میگیرند که به ایران برگردند و به میهن خود و فرزندان میهن خدمت کنند..بماندکه تا سه ماه اول تقریبا بیکار می مونند و کاری پیدا نمی کنند!و بعد هم کم کم و با تلاش زیاد اهداف حودشون رو به ثمر می رسونند..خوندن این کتاب حس خیلی خوبی رو به انسان منتقل می کنه..تلاش..اراده..انسانیت..خانواده دوستی و خلاصه همه ویژگیهای خوب رو می تونیم عینا در زندگی ایشون مشاهده کنیم و ازش درس بگیریم... ولی از طرفی یک نگاه که به اطراف می کنی و می بینی رفتن و مهاجرت(آن هم به هر شکل و هر طریقی) به یک هدف غایی و اصلی جوانان ایران تبدیل شده افسوس می خوری که حیف از تلاشهای امثال حسابی که شاید این روزهای ایران رو هیچ وقت پیش بینی نمی کردند...