آخرین روز های با تو بودن

پسر قشنگم!نازنین مادر!


آخرین روزهای زندگی در وجود من رو داری سپری می کنی عزیزکم.خیلی دوست دارم که تو روزهای باقی مونده بهترین لحظات رو برات توی خونه اولت بسازم.روزهایی بهتر از چند ماه پیش..البته خدا رو شکر و هزاران بار شکر که از همون شروع اول، حس های خوب زیاد داشتیم و بالطبع تو هم کنار ما خوب بودی عزیزم.ولی مادر جان میدونم که بعد ها دلم برای این لحظات تنگ میشه.پس بیا با هم زندگی اش کنیم مادر!

تا روزی که قدم به سیاره ات میزاری نازنینم و زندگی دنیایی خودت رو شروع میکنی.پویان جان مادر! روزهای آَینده و ماه های آینده بزرگترین روزهای زندگی من هستند و من واقعا بی نهایت سپاسگزار خدا هستم به خاطر تو و این که یک "زن" به دنیا اومدم تا بتونم این لحظه ها رو تجربه کنم.عزیز دل مادر! بهترین آرزو ها رو برات دارم و بهترین دعا ها رو و از خدا میخوام که کمکم کنه که "مادر" برات باشم.

دنیای جدید

خدای خوبم!

 

گاهی وقت ها فکر می کنم که این نعمت واقعیت ندارد.این شکم برآمده وهم و خیال است.تازه انگار فهمیده ام که نه..قرار است دنیایم عوض شود.

کاش قدر این لحظات  و روزها را بدانم..کاش همه را ثبت کنم..کاش لذت ببرم.

میدانم که پس از به دنیا آمدن تو دو تکه خواهم شد..تکه ای در در وجود خودم و تکه ای در وجود تو

عزیز مادر..لحظه شماری از حالا شروع شده..عزیز مادر وجودت و به دنیا آمدنت را دوست دارم.شاید هیچ چیزی را در دنیا بیشتر از این دوست نداشته باشم

فکر می کنم از همه خوشبخت ترم..از همه عالم

هیچ کس لذت الان من را نمی تواند درک کند....می دانم که از لحظه ای که به دنیا می آیی من هم قدم در دنیای دیگری خواهم گذاشت

می دانم که کامل خواهم شد.تغییر خواهم کرد.بسیار زیاد

مادر جان با به دنیا آمدنت من را کامل  می کنی

ممنونم از پروردگارت و از تو.